- ۵ نظر
- ۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۹:۱۹
............................................
شهید برونسی در خاطراتش می نویسد:
در دوران سربازی و در پایان دوره آموزشی یکبار من را از طرف پادگان بردند بیرجند،
جلوی یک خانه ویلایی بزرگ.
گفتند از این به بعد در اختیار صاحب این خانه هستی!
وارد خانه که شدم درِ یکی از اتاق ها باز بود. گفتم یالله، صدای زن جوانی بلند شد:
یالله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو!
زیر لب گفتم خدایا توکل بر خودت.
داخل که رفتم، چشم هایم یکهو سیاهی رفت...
گوشه اتاق روی مبل، زن جوان بی حجابی لم داده بود. با یک آرایش غلیظ و حال بهم زن!
بلافاصله از اتاق زدم بیرون. گوشم بدهکار هارت و هورتش نشد...
خدمتکارهای خانم دنبالم بودند که دوباره من را بکشانند داخل. ولی حریفم نشدند.
وقتی موضوع به گوش مافوقم در پادگان رسید، قرار شد به عنوان تنبیه تمام توالت ها را تمیز کنم.
امیدوار بودند زیر بار نظافت توالت ها کمر خم کنم و کوتاه بیایم.
اما وقتی دیدند حریف اعتقاد و مسلکم نمی شوند کوتاه آمدند.
" برای دیدن اندازه اصلی، بر روی تصویر کلیک نمایید. "
............................................
" برای دیدن اندازه اصلی، بر روی تصویر کلیک نمایید. "
............................................
کتاب " عارفانه؛ زندگینامه و خاطرات عارف شهید احمد علی نیّری "
شهید احمد علی نیری در تاریخ 27/11/64 در طی عملیات والفجر 8به آرزوی دیرینه اش رسید و به لقاء الله پیوست. یکی از دوستانش که شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود چنین نقل می کند: در لحظه شهادت ترکشی به پهلوش اصابت کرد . وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و آخرین کلام را بر زبان جاری کرد "السلام علیک یا ابا عبدالله ".
عارف شهید احمد علی نیری موقع خاکسپاری با اینکه 6
روز از شهادتش می گذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت...
او یکی ازشاگردان خاص ایت الله حق شناس بود.آن هنگام که این استاد برجسته اخلاق
،برای تشییع پیکر احمد علی به مسجد امین الدوله آمده بودند کرامات وخاطرات عجیبی
از این بنده مخلص خدا بیان کرده ودرباره ایشان اظهار داشتند:
”آه آه ،آقا،در این تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟!”
او یکی ازشاگردان خاص
آیت الله حق شناس بود ایشان در مجلسی که بعد از شهادت احمد علی داشتند بین دو نماز
، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق
احمد بود بیان داشتند:
"این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود:
تمام مطالبی که (از برزخ و...) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و... اما من
را بی حساب و کتاب بردند. رفقا ، آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی
دانم این جوان چه کرده بود. چه کرد که به اینجا رسید".
سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان
به سمت منزل احمد آقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود
رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار رو به برادرشان اظهار داشتند:
"من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و
خادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم
دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی
زمین ! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمد
آقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید.
مزار این شهید بزرگوار در ردیف بالای قبر شهید چمران در قطعه 24 بهشت زهرا (س) می باشد.