- ۰ نظر
- ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۴۷
... برای دیدن اندازه اصلی، بر روی تصویر تلیک نمایید ...
.
حاج آقای ذوالعلی صحبت های مادر شهید رو ادامه دادند: "روز نهم دی بعد از راهپیمایی همه وسایل هیئت و راهپیمایی را جمع کردن با دوستش بردن انبار که موقع برگشت بهشون تیراندازی کرده بودن.
روز دهم دی از دانشگاه که میاد بیرون وقتی وارد اتوبان شیخ فضل الله میشه دو تا ماشین راه را میبندن و حسام را میکشونن سرپیچ جایی که تو نقطه کور دوربین ها بوده بعد میکشونن سمت گاردریل وسط اتوبان می خوره زمین ولی باز بلند میشه اونا شروع میکنن به شعار دادن حسام هم شعار های خودش را میده بعد همه میریزن سرش هر کدام ضربه ای بهش میزنن که تو پرونده پزشکی قانونی نوشته با گوی آهنی و شیء نوک تیز...
وقتی میبرنش بیمارستان خودش شماره و آدرس میده. دکتر ها تعریف کردن که سه بار از هوش رفت و هر سه باری که به هوش میومد ذکر یا زهرا(س) یا حسین(ع) میگفت ولی بار سوم چنان یاحسین گفت که نا خودآگاه همه وسایل ما از دستمون رها شد و... همگی زدیم زیر گریه.
.......................................
📌 اگر دوست داشتید بیشتر بخوانید:
... برای دیدن اندازه اصلی، بر روی تصویر تلیک نمایید ...
.
شهید سید علیرضا ستاری از جانبازان ۷۰ درصد فتنه ۸۸ بود که در سال ۹۲ بعد از چهار سال جانبازی به شهدا پیوست...
روایت عاشورای ۸۸ از زبان شهید:
روز عاشورای ۸۸ بنده به عنوان نیروی افتخاری هلال احمر در خیابان «خوش» حضور داشتم؛ ساعت ۱۱ به ما خبر دادند که حدود 5 نفر از نیروهای ویژه #سپاه در بین جمعیت آشوبگر مانده بودند؛ یکی از آنها روی زمین افتاده و اغتشاشگران او را به آتش کشیدهاند.
برای انجام مأموریت امداد و نجات دیگر مجالی برای ایستادن و فکر کردن نبود که آیا برای کمک به آنها بروم یا خیر؛ خود را به محل حادثه رساندم؛ به خاطر نحوه پوشش بنده به مناسبت روز عاشورا و محاسنی که روی صورتم داشتم، یکی از زنان آشوبگر گفت: «این آقا اطلاعاتی است!» همان جا با میله آهنی روی سرم زدند و جمجمهام از سه جا شکست.
بعداً که برای شناسایی به زندان اوین رفتم، مطلع شدم کسانی که مردم را شکنجه می کردند از گروهک #منافقین بودند که یکی از آنها سالها در تایلند زندگی میکرد، سپس از پادگان اشرف به تهران آمده بود.
بنده زمانی که در بیمارستان بودم، مصاحبهای با خبرنگاران داشتم که عواقبی هم داشت؛ سایتهای ضدانقلاب مصاحبه تلویزیونی مرا روی صفحات خود گذاشتند و اعلام کردند: «این مأمور است و هر کسی او را میشناسد به ما بگوید»؛ در ادامه آدرس و مشخصات و شماره تلفن من، روی سایتها گذاشته شد.