لبیک؛ طراحی فرهنگی مذهبی

لبیک؛ طراحی فرهنگی مذهبی

امام خامنه ای:
شکی نیست که بر اساس حقایقی که خداوند متعال تقدیر کرده است، خاورمیانۀ جدید شکل خواهد گرفت و این خاورمیانه، خاورمیانۀ اسلام است.

مولانا یا حسن

بقیع

یامهدی


غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

از شما دور شدن زار شدن هم دارد


هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند

عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد


عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت

چشم بیمار شده تار شدن هم دارد


همه با درد به دنبال طبیبی هستیم

دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد


ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست

بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد


آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده

این همه عقده تلنبار شدن هم دارد


از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند

لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد


نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!

این بدی مانع دیدار شدن هم دارد


ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم

عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

یا صاحب الزمان


اگر چه تو طبیبی و دوا درست می کنی

کمی برای خیر ما بلا درست می کنی

 

از این طرف همیشه بارها خراب می کنم

از آن طرف همیشه بارها درست می کنی

 

اگر چه من خجل شدم، اگر چه سنگ دل شدم

تو از وجود سنگ هم طلا درست می کنی

 

من از گناه خسته ام، از اشتباه خسته ام

به جان مادرت بگو مرا درست می کنی؟!

 

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود

تو با کریمی خودت گدا درست می کنی

 

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند

تویی که از غریبه، آشنا درست می کنی

 

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی

از اول این خراب را چرا درست می کنی؟!

 

از این دلی که سال هاست بندگی نکرده است

فقط تویی که بنده ی خدا درست می کنی

 

تو یک غروب می رسی و گنبد بقیع را

شبیه گنبد امام رضا درست می کنی

علی اکبر لطیفیان

 

کربلا

خیمه خورشید


باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند

سوختند و خبر سوختنش را بردند

نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند

زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند

دشنه ها دور و بر پیکر او حلقه زدند

حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند

این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است

که روی نیزه بوی پیرهنش را بردند

تا که معلوم نگردد به کدام آئین است

اهل صحرای تجرّد کفنش را بردند

باد ها سینه زنان زود تر از خواهر او

تا مدینه خبر آمدنش را بردند

یوسف آهسته بگویی که نمیرد یعقوب

گرگ ها یوسف گل پیرهنش را بردند

 

حضرت رقیه

نه من ز تو، نه تو از من نداشتی خبری

به ما خرابه نشینان شبی بکن گذری

سه سالگی من و پیری تو مثل هم است

قدم خمیده و سهم دل است خون جگری

سه ساله ها همه با ناز پیش باباها

سه سالگیِ من اما چه سخت شد سپری

مرا ببوس، بغل کن، کمی نوازش کن

دلم گرفته ازین لحظه های بی پدری

سه ساله را چه به سیلی و ضربه شلاق

سه ساله را چه به این روزهای در به دری

همین که دید ندارم پدر... عمو... حامی

برای من ز کتک ها نذاشت بال و پری

همیشه سایه عباس بر سرم بوده

به غیر راس تو دیگر نمانده سایه سری

برای این همه سیلی و گوشواره کشی

به غیر قامت عمه نداشتم سپری

میان کوچه اهل یهود جان دادم

نمانده بود کسی که نکرده او نظری

به این امید نشستم در این خرابه شام

دلت بسوزد و من را به پیش خود ببری

 

درس عاشورا

محرم 2